جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه پریشان حالی: (تعداد کل: 1)
پریشان حالی
[پَ] (حامص مرکب)اضطراب. بدحالی. بدبختی. تنگدستی. تبه روزگاری :
دوست آن باشد که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی.سعدی.
|| ملالت. دلتنگی.
دوست آن باشد که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی.سعدی.
|| ملالت. دلتنگی.
قافیهیاب برای اندروید
با خرید نسخه اندرویدی قافیهیاب از فروشگاههای زیر از این پروژه حمایت کنید:
نرمافزار فرهنگ عروضی
گنجور
گنجور مجموعهای ارزشمند از سرودهها و سخنرانیهای شاعران پارسیگوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وبسایت گنجور اینجا کلیک کنید.
دریای سخن
نرمافزار دریای سخن کتابخانهای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم میداریم.